English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1465 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
decision making U تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
intransigeance U سخت گیری در سیاست
nonintervention U سیاست کناره گیری
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
intransigency U سخت گیری در سیاست ناسازگاری
intransigence U سخت گیری در سیاست ناسازگاری
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
isolationism U سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker U سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate U اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
decision U تصمیم
plucking U تصمیم
plucks U تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
plucked U تصمیم
determination U تصمیم
ruling U تصمیم
resolution U تصمیم
resolutions U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
pluck U تصمیم
rulings U تصمیم
will-power U تصمیم
resolves U تصمیم
avows U تصمیم
decisions U تصمیم
avow U تصمیم
avowing U تصمیم
resolve U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
decide U تصمیم گرفتن
canons U : تصویبنامه تصمیم
canon U : تصویبنامه تصمیم
resolution U نیت تصمیم
resolutions U نیت تصمیم
make up one's mind U تصمیم گرفتن
decidability U تصمیم پذیری
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
decision box U جعبه تصمیم
decidable U تصمیم پذیر
decides U تصمیم گرفتن
special verdict U تصمیم ویژه
logical decision U تصمیم منطقی
to take a d. U تصمیم گرفتن
determining U تصمیم گرفتن
afore thought U سبق تصمیم
undecidable U تصمیم ناپذیر
determines U تصمیم گرفتن
determiners U تصمیم گیرنده
determiner U تصمیم گیرنده
to be resolved U تصمیم گرفتن
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
mind U تصمیم داشتن
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
minding U تصمیم داشتن
minds U تصمیم داشتن
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
freehand U ازادی در تصمیم
joint resolution U تصمیم مشترک
resolves U تصمیم گرفتن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
decision process U فرایند تصمیم
decision symbol U علامت تصمیم
decision table U جدول تصمیم
decision theory U تئوری تصمیم
regnum U تصمیم مقتدرانه
resolutely U از روی تصمیم
decision tree U درخت تصمیم
decision maker U تصمیم گیرنده
to make a decision U تصمیم گرفتن
determine U تصمیم گرفتن
nonplus U بی تصمیم بودن
resolve U تصمیم گرفتن
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
determine U اتخاذ تصمیم کردن
without aforethought U بدون سبق تصمیم
verdicts U تصمیم هیات منصفه
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
sub judice U بدون تصمیم قضایی
determining U اتخاذ تصمیم کردن
preform U قبلا تصمیم گرفتن
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
determines U اتخاذ تصمیم کردن
verdict U تصمیم هیات منصفه
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
self determination U تصمیم پیش خود
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
politic U سیاست
politics U سیاست
policy U سیاست
diplomacy U فن سیاست
politcs U سیاست
kingcraft U سیاست
king craft U سیاست
policies U سیاست
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
policy making U سیاست گذاری
politcs U سیاست شناسی
political sclence U سیاست مدن
diplomatically U سیاست مابانه
power politics U سیاست زور
policies U مسلک سیاست
public life U زندگی در سیاست
public policy U سیاست عمومی
development policy U سیاست توسعه
diplomacy U سیاست سیاستمداری
realpolitik U سیاست زور
health policy U سیاست بهداشتی
policy-making U سیاست گذاری
neutralism U سیاست بی طرفی
politcs U علم سیاست
monopolist U سیاست انحصاری
foreign policy U سیاست خارجی
monetary policy U سیاست پولی
mercantilism U سیاست بازرگانی
income policy U سیاست درامدی
laissez faire U سیاست اقتصادازاد
laisser faire U سیاست اقتصادازاد
fiscal policy U سیاست مالیاتی
fiscal policy U سیاست مالی
policy of contianment U سیاست تحدیدی
policy makers U سیاست گذاران
economic policy U سیاست اقتصادی
employment policy U سیاست اشتغال
colonialism U سیاست مستعمراتی
expansionary policy U سیاست انبساطی
fair deal U سیاست منصفانه
new deal U سیاست جدید
financial policy U سیاست مالی
national policy U سیاست ملی
king craft U سیاست پادشاهی
policy U مسلک سیاست
commercial policy U سیاست بازرگانی
social policy U سیاست اجتماعی
the policy of the government U سیاست دولت
budgetary policy U سیاست بودجهای
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1اجزای تشکیل دهنده سازمان
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1They decided to buy the company outright.
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1Formation Process
1When I made my decision to retire,
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com